•.¸.•°°•.شعر•.¸.•°°•.

فردا را چشم در راهم به اميدِ نوشيدنِ چاي داغ قند پهلو كنار پنجره اي كه حالش خوبِ خوب است با تو كه بودنت تمام نوشيدني هارا برايم شيرين مي سازد

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ

ظهور

رسيده ام به چه جايي... كسي چه مي داند
رفيق گريه كجايي؟ كسي چه مي داند

ميان مايي و با ما غريبه اي... افسوس
چه غفلتي! چه بلايي! كسي چه مي داند

تمام روز و شبت را هميشه تنهايي
«اسير ثانيه هايي» كسي چه مي داند

براي مردم شهري كه با تو بد كردند
چگونه گرم دعايي؟ كسي چه مي داند

تو خود براي ظهورت مصمّمي اما
نمي شود كه بيايي كسي چه مي داند

كسي اگرچه نداند خدا كه مي داند
فقط معطل مايي كسي چه مي داند

اگر صحابه نباشد فرج كه زوري نيست...
تو جمعه جمعه مي آيي كسي چه مي داند

كاظم بهمني


+ نوشته شده در 1393/5/2 ساعت 11:26 توسط mary2020 | (2) نظر

بدون عنوان




/شعري كه بغض رهبر را برانگيخت.../


خبر آميخته با بغض گلوگيره شده‌ست
سيل دلشوره و آشوب سرازير شده‌ست
سر دين طعمه سرنيزه تكفير شده‌ست
هر كه در مدح علي شعر جديد آورده‌ست
گويي از معركه‌ها نعش شهيد آورده‌ست

بنويسيد تب ناخلفي‌ها ممنوع!
هدف آزاد شده، بي‌هدفي‌ها ممنوع!
در دل عرش ورود سلفي‌ها ممنوع!
عرش يك روضه فاش است كه داغ و گيراست
عرش... گفتيم كه نام دگر سامرّاست

تا «بهار عربي» روي علف باز كند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز كند
واي اگر دست كجي پا به «نجف» باز كند
عاشق شير خدا، وارث شمشير خداست
سينه «سني و شيعه» سپر شير خداست

لخته‌خون جگر ماست به روي لب‌شان
كوره دوزخيان، گوشه‌نشين تبشان
لهجه عبري و لحن عربي مكتب‌شان
«
نيل» را تا به «فرات» - آن‌چه كه بود آتش زد
شك مكن ما همه را مكر يهود آتش زد

بي‌جگرها جگر حمزه به دندان گيرند
انتقام احد و بدر ز طفلان گيرند
چه تقاصي ز لب قاري قرآن گيرند
بيشتر زان كه از اين قوم بدي مي‌جوشد
از زمين غيرت حجر بن عدي مي‌جوشد

سنگ تكفير به آيينه مذهب؟! هيهات!
ذوالفقار علي و رحم به مرحب؟! هيهات!
دست خولي طرف معجر زينب؟! هيهات!
ما نمك‌خورده عشقيم به زينب سوگند
پاسبانان دمشقيم به زينب سوگند

داس تكفير گل از ريشه بچيند؟! هرگز!
كفر بر سينه توحيد نشيند؟! هرگز!
مرتضي همسر خود كشته ببيند؟! هرگز!
پايتان گر طرف كرب‌وبلا باز شود
آخرين جنگ جهاني حق آغاز شود



+ نوشته شده در 1393/5/1 ساعت 11:17 توسط mary2020 | (1) نظر