•.¸.•°°•.شعر•.¸.•°°•.

فردا را چشم در راهم به اميدِ نوشيدنِ چاي داغ قند پهلو كنار پنجره اي كه حالش خوبِ خوب است با تو كه بودنت تمام نوشيدني هارا برايم شيرين مي سازد

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ

ياصاحب الزمان

اين را ميدانم كه نزد ما نيست....شايد ما هنوز كوفي مانده ايم...

من بگويم كجاست؟؟؟؟؟؟

شايد در بياباني است
و سر به سجده اشك مي ريزد و ما را دعا ميكند...
شايد سرش را چون علي در چاه كرده
و با چاه درددل ميكند
شايد هم اكنون در كربلاست
و در بين الحرمين، نگاهيبه پرچم سقا ميكند و از آن طرف نگاهي بر پرچم سيدالشهدا
شايد هم اكنون در بقيع است
سر خاك مادري كه، يكتاترين مادر بود...اما مزارش را هيچ كس ندانست كه كجاست
شايد در نجف رفته به ديدار پدر
و نگاه ميكند بر آسمان مظلوميت پدرش
شايد در مدينه رفته
بر سر مزار پدرانش و يا سري بزند بر گنبد جدش رسول الله
شايد در كاظمين است و شايد در سامرا

و هزاران شايد ديگر......
اما اين را ميدانم كه نزد ما نيست....ميدانيد چرا؟؟؟؟
چون خودمان نخواستيم


چون لياقت ميخواهد داشتنش


شايد ما هنوز كوفي مانده ايم....
+ نوشته شده در 1392/10/18 ساعت 10:51 توسط mary2020 | (0) نظر

شهداشرمند ه ايم

چشم هايت كو برادرم!!!



چي؟؟چي؟؟



فدايش كردي؟براي چي؟براي كي؟براي دفاع از ناموست؟؟!!



آه...



خوب شد ، خوب شد كه امروز ديگر نيستي ، نيستي تا ببيني.



چي رو؟؟



هيچي...هيچي...!!



فقط به مادرت زهرا (ع) بگو ببخش ، فقط ببخش!!



شرمنده ايم...

+ نوشته شده در 1392/10/15 ساعت 10:14 توسط mary2020 | (0) نظر

ليلاكردبچه

چرا هرچه كانال‌هاي اين تلويزيون لعنتي را عوض مي‌كنم

جنگ تمام نمي‌شود؟

و هرچه روي شيشه‌اش دستمال مي‌كشم

رد اشك از صورت مادرانِ بي‌فرزند

پاك نمي‌شود

 

گناه ما چه بود؟

كه تاوانش را هواپيماهاي جنگي پسِمان دادند

و تانك‌هايي كه نمي‌گذارند

اين شامِ زهرماري از گلويمان پايين برود

 

 تلويزيون را تو خاموش كن

با همين انگشتي كه معلوم نيست فردا را

با كدام بهانه به ماشه‌اي خواهد رساند

و جهان را از كدام زاويه به رگبار خواهد بست

اين روزها

به تو هم شك مي‌كنم

به خودم

و به اين جعبۀ جادويي مسخره

كه سعي مي‌كند دردهايمان را

با مسكن‌هاي نود قسمتي ناپديد كند.


ليلاكردبچه

+ نوشته شده در 1392/10/14 ساعت 10:37 توسط mary2020 | (2) نظر