•.¸.•°°•.شعر•.¸.•°°•.

فردا را چشم در راهم به اميدِ نوشيدنِ چاي داغ قند پهلو كنار پنجره اي كه حالش خوبِ خوب است با تو كه بودنت تمام نوشيدني هارا برايم شيرين مي سازد

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ

بدون عنوان

غم كه مي‌آيد در و ديوار، شاعر مي‌شود

در تو زنداني‌ترين رفتار شاعر مي‌شود

 

مي‌نشيني چند تمرين رياضي حل كني

خط‌كش و نقاله و پرگار، شاعر مي‌شود

 

تا چه حد اين حرف‌ها را مي‌تواني حس كني؟

حس كني دارد دلم بسيار شاعر مي‌شود

 

تا زماني با توام انگار شاعر نيستم

از تو تا دورم دلم انگار شاعر مي‌شود

 

باز مي‌پرسي: چه‌طور اين‌گونه شاعر شد دلت؟

تو دلت را جاي من بگذار شاعر مي‌شود

 

گرچه مي‌دانم نمي‌داني چه دارم مي‌كشم

از تو مي‌گويد دلم هر بار شاعر مي‌شود


نجمه زارع


ادامه مطلب
+ نوشته شده در 1392/10/5 ساعت 19:25 توسط mary2020 | (0) نظر

بدون عنوان

ساعت دو شب است كه با چشم بي رمق

چيزي نشسته ام بنويسم بر اين ورق


چيزي كه سال هاست تو آن را نگفته اي

جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق


هروقت حرف مي زدي و سرخ مي شدي

هروقت مي نشست به پيشاني ات عرق


من با زبان شاعري ام حرف مي زنم

با اين رديف و قافيه هاي اجق وجق


اين بار از زبان غزل كاش بشنوي

ديگر دلم به اين همه غم نيست مستحق


من رفتني شدم تو زبان باز كرده اي

آن هم فقط همين كه:((برو،در پناه حق))

 

نجمه زارع
+ نوشته شده در 1392/10/5 ساعت 19:25 توسط mary2020 | (0) نظر

بدون عنوان

سر سربازي را نشانه مي روم

نكند شاعر باشد

قلبش را نشانه مي روم

نكند عاشق باشد ؟

نه !

من نمي توانم

شعري براي جنگ بگويم

از شاعر به دشمن

از شاعر به دشمن

يكي از سرباز هايتان را بفرستيد

اين شعر را تمام كند.


مجيدسعدآبادي

+ نوشته شده در 1392/10/5 ساعت 19:9 توسط mary2020 | (0) نظر

بدون عنوان

نوشته بود

باد پيشاني بند يا زهرا بسته

و چادر هاي قرارگاه امداد را

به خط مقدم مي برد....

نوشته بود

ساقي گردان بچه هاي حبيب تير خورده

و قمقمه ها دارند هلاك مي شوند

خودش شهيد شد

نامه در جيب پيراهنش اسير

هنوز منتظريم به دست ما برسد

گره كور پايين امضايش را بازكنيم

و با اثر انگشتش

تطبيق دهيم.


مجيدسعدآبادي

+ نوشته شده در 1392/10/5 ساعت 19:8 توسط mary2020 | (0) نظر

بغضم امان نداد

آواز عاشقانه ي مادرگلو شكست
حق باسكوت بود صدادرگلوشكست

ديگردلم هواي سرودن نمي كند
تنها بهانه ي دل مادرگلو شكست

سربسته ماندبغض گره خورده دردلم
ان گريه هاي عقده گشادرگلوشكست

اي داد.....كس به داغ دل باغ دل نداد
اي واي....هاي هاي عزادرگلو شكست

آن روزهاي  خوب كه ديديم خواب بود
خوابم پريدوخاطره هادرگلوشكست

«بادا»«مباد»گشت و«مبادا»به بادرفت
«آيا»ز يادرفت و«چرا»درگلوشكست

فرصت گذشت وحرف دلم ناتمام ماند
نفرين وآفرين ودعا درگلوشكست

تاآمدم كه باتو خداحافظي كنم
بغضم امان ندادو خدا....درگلو شكست


قيصرامين پور

+ نوشته شده در 1392/10/3 ساعت 19:5 توسط mary2020 | (0) نظر

يا حسين

برمشامم مي رسد هرلحظه بوي كربلا

 بردلم ترسم بماند ارزوي كربلا


تشنه ي آب فراتم اي عجل مهلت بده

تابگيرم دربغل قبرشهيد كربلا

+ نوشته شده در 1392/10/2 ساعت 10:18 توسط mary2020 | (0) نظر