•.¸.•°°•.شعر•.¸.•°°•.

فردا را چشم در راهم به اميدِ نوشيدنِ چاي داغ قند پهلو كنار پنجره اي كه حالش خوبِ خوب است با تو كه بودنت تمام نوشيدني هارا برايم شيرين مي سازد

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ

خانه تكاني

دلت را بتكان .....

غصه هايت كه ريخت، تو هم همه را فراموش كن

دلت را بتكان

اشتباهايت وقتي افتاد روي زمين

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لاي اشتباه هايت، يك تجربه را بيرون بكش

قاب كن و بزن به ديوار دلت ...

دلت را محكم تر اگر بتكاني

تمام كينه هايت هم مي ريزد

و تمام آن غم هاي بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهايت ...

باز هم محكم تر از قبل بتكان

تا اين بار همه آن عشق هاي بچه گربه اي هم بيفتد!

حالا آرام تر، آرام تر بتكان

تا خاطره هايت نيفتد

تلخ يا شيرين، چه تفاوت مي كند؟

خاطره، خاطره است

بايد باشد، بايد بماند ...

كافي ست؟

نه، هنوز دلت خاك دارد

يك تكان ديگر بس است

تكاندي؟

دلت را ببين

چقدر تميز شد... دلت سبك شد؟

حالا اين دل جاي "او"ست

دعوتش كن

اين دل مال "او"ست...

همه چيز ريخت از دلت، همه چيز افتاد و حالا

و حالا تو ماندي و يك دل

يك دل و يك قاب تجربه

يك قاب تجربه و مشتي خاطره

مشتي خاطره و يك "او"...


خـانه تـكاني دلـت مبـارك 


+ نوشته شده در 1392/12/19 ساعت 13:36 توسط mary2020 | (0) نظر

.............

"امَّن يُجيب" هاي دلم را

گره زده ام به كلماتت

و روانه ي آسمان كرده ام

من مطمئنم

خدا تو را براي دلم نگه مي دارد ...

+ نوشته شده در 1392/12/19 ساعت 13:30 توسط mary2020 | (0) نظر

بدترشد...

هر چه كردم نشوم از تو جدا ، بدتر شد

گفته بودم بزنم قيد تو را ، بدتر شد


مثلا خواستم اين بار موقر باشم


و به جاي “تو” بگويم كه “شما”، بدتر شد


آسمان وقت قرار من و تو ابري بود


تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد


چاره دارو و دوا نيست كه حال بد
من

بي تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد


گفته بودي نزنم حرف دلم را به كسي


زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد


روي فرش دل من جوهري از عشق تو ريخت


آمدم پاك كنم عشق تو را ، بدتر شد
+ نوشته شده در 1392/12/15 ساعت 19:18 توسط mary2020 | (0) نظر